کد مطلب:129544 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:170

شخصیت عباس بن امیرالمؤمنین
حـضـرت عـبـاس بـن عـلی، مـادرش فـاطـمه ام البنین، دختر حزام بن خالد كلابی است. او بـزرگ تـریـن فـرزنـد ام البـنـیـن بـود كـه در چـهـارم شـعـبـان سال 26 هجری به دنیا آمد و در هنگام شهادت 34 ساله بود. [1] .

تـبـییـن كـامـل ایـن شـخـصـیـت مـقـدس و یـگـانـه نـیـاز بـه تـدویـن كـتـابـی مـسـتـقـل دارد [2] و در چارچوب این پژوهش «با كاروان حسینی از مدینه تا مدینه» امـكـان انـجـام آن نـیـست. ولی برای آنكه از توفیق ادای اندكی از حق بزرگ ایشان محروم نـمـانـیـم و نـیـز برای تبرك، برخی از روایت هایی را كه حاكی از عظمت و منزلت والای ایشان است نقل می كنیم.

امام زین العابدین علی بن الحسین (ع) می فرماید: خداوند عباس را رحمت كند. او ایثار كرد و آزمـوده شـد و جـانـش را فـدای بـرادر كرد تا آنكه دستانش قطع گردید. آنگاه


خداوند ـ عزوجل ـ به جای آنها به او دو بال عطا كرد كه با آنها در بهشت پرواز كند همان طور كه بـه جعفر بن ابی طالب دو بال داد. عباس در نزد خدای تبارك و تعالی منزلتی دارد كه در روز قیامت همه شهیدان به آن غبطه می خورند. [3] .

امـام صـادق (ع) فـرمـود: عموی ما عباس دیده ای تیزبین و ایمانی استوار داشت. همراه با ابا عبدالله جهاد كرد و آزمونی نیكو پس ‍ داد و به شهادت رسید. [4] .

در زیـارت وارده از امـام صادق (ع) تعبیرهای شگفت انگیزی وجود دارد كه عقل را حیران می كند و حاكی از منزلت والا و مقام بلند حضرت عباس (ع) است. در آن زیارت آمده است:

چـون بـه زیـارت قـبـر عـبـاس بـن علی (ع) واقع در كنار شط فرات به موازات حائر رفـتـی بـر در سـقـیـفـه بـایست و بگو: درود خداوند و درود فرشتگان مقرّب و پیامبران فرستاده اش و بندگان نیكش و همه شهیدان و صدّیقان و درودهای پاك و پاكیزه در صبح و شـام، بر تو باد ای پسر امیر المؤمنین! گواهی می دهم به تسلیم، تصدیق و وفا و خـیر خواهی تو نسبت به فرزند پیامبر مرسل (ص) و سبط برگزیده و راهنمای دانا و وصـی تـبـلیـغ كـنـنـده و مـظـلوم سـتـمـدیـده. خـداونـد از سـوی رسـول خـویـش و امـیـر المـؤمـنین و حسن و حسین ـ صلوات اللّه علیهم ـ به خاطر شكیبایی و بـردبـاری و رنـجـی كـه تـحـمـل كـردی، برترین پاداش ها را به تو عنایت فرماید. خوشا به زندگانی آخرت. خداوند لعنت كند آن كس كه تو را كشت. خداوند لعنت كند آنكه حق تو را نشناخت و حرمت تو را كوچك شمرد. خداوند لعنت كند، آن كه میان تو و آب فرات مانع گشت. گـواهـی می دهیم كه تو مظلوم كشته شدی و خداوند به آنچه به شما وعده داده است وفا خواهد كرد.

ای فـرزند امیرالمؤمنین من [از سفر] آمده به خدمت رسیده ام. قلب من تسلیم شهادت شما است. من پیرو شـما و آماده یاری شما هستم، تا آنكه خداوند داوری فرماید و او بهترین داوران است. من با شـمـا هـسـتـم نـه با دشمنانتان. من به شما و بازگشت شما ایمان دارم. و به


آنها كه با شما مخالفت ورزیدند و شما را كشتند، كفر می ورزم. خداوند لعنت كند مردمی را كه شما را با دست و زبان كشتند.

آنگاه داخل شو و صورت را بر قبر بگذار و بگو:

درود بـر تـو ای بـنـده نـیـكـو كـار و فـرمـانـبـردار خـداونـد و رسـول او و امـیر المؤمنین و حسن و حسین ـ علیهم السلام ـ درود و رحمت و بركات و رضوان خـداونـد بـر تـو و بـر روح تـو و بر بدن تو باد. گواهی می دهم كه تو به همان راهی رفتی كه بدریون (شركت كنندگان در جنگ بدر) و مجاهدان راه خداوند رفتند. آنها كه خیر خـواهـانـه با دشمنان خدا پیكار كردند، در یاری اولیای خداوند به سختی كوشیدند و از دوسـتـانـش دفـاع كـردنـد. خـداونـد بـه تـو بـرتـریـن، بـیـش تـریـن، افـزون تـریـن و كـامـل تـریـن پـاداش كسی را عنایت كند كـه بـه بـیعت خویش وفا كرده دعوت پروردگارش را اجابت و والیان امر خویش را اطاعت نموده است. گواهی می دهم كه تو فراوان نصیحت كردی و نهایت كوشش را به خرج دادی. خداوند تو را با شهیدان برانگیزد و روح تو را بـا ارواح شـهـیـدان [5] قـرار دهـد و در بـهـشـت خـویـش وسـیـع تـریـن مـنـزل هـا و بـرترین خانه ها را به تو عنایت كند. تام تو را در علیین بالا برد و تو را بـا پـیـامـبـران، صـدیقان، شهیدان و صالحان محشور گرداند؛ و آنان چه نیكو رفیقانی هستند.

گـواهی می دهم كه تو سستی و عقب نشینی نكردی و با بصیرت در كار خویش ره سپردی و به صالحان اقتدا و از پیامبران پیروی كردی. خداوند ما و شما و پیامبرش و اولیایش را در جـایـگـاه خـاشـعـان گـرد آورد، هـمـانـا او رحـم كـنـنـده تـریـن رحـم كـنـنـدگـان اسـت. [6] .

در زیـارت نـاحـیـه مـقـدسـه نـیـز بـر وی چـنـیـن درود فـرستاده شده است: سلام بر ابوالفـضـل العـباس، پسر امیر المؤمنین، كه برادرش ‍ را با جان یاری داد و برای فردایش امـروز تـوشـه بر گرفت و جانش را فدای او كرد و برای آوردن آب كوشید. آن كسی كه دو دسـتـش بـریـده شـد. خـداونـد قـاتـل او یـزید بن رقاد جهنی [7] و حكیم بن طفیل طائی را لعنت كند. [8] .


حـضرت ابوالفضل، در روز عاشورا، برادران پدری و مادری اش یعنی عبداللّه، جعفر و عـثـمـان را بـه جـنـگ فـرستاد تا پیش از او به شهادت برسند و او در نزد خداوند اجر و پاداش ببرد. این بود كه نخستین آنها گفت: تو پیش از من میدان برو تا من تو را ببینم و در نزد خداوند اجر ببرم، چرا كه تو فرزند نداری. [9] .

حـضـرت عباس مردی زیبا و خوش سیما بود. او بر اسبی چاق سوار می شد و پاهایش به زمـیـن مـی رسـیـد؛ و به او ماه بنی هاشم می گفتند! روزی كه كشته شد پرچمدار حسین بن علی (ع) بود. [10] .

در روز دهم هنگامی كه جنگ طرفین در گرفت، عمرو بن خالد صیداوی و غلامش سعد، مجمع بن عبداللّه و جنادة بن حرث، با شمشیر به دشمن حمله كردند. چون در میان جمعیت رفتند، دشـمـن آنان را محاصره كرد و رابطه شان را با یارانشان قطع نمود. حسین (ع) برادرش عـبـاس را نـزد آنـان فـرسـتاد و او به تنهایی به دشمن حمله كرد. او شمشیر در میان مردم نـهـاد و آنـان را از گـرد یـارانـش پـراكـنـده سـاخت و آنها را رهانید. یاران بر عباس سلام كـردنـد و حـضـرت آنـان را بـا خـود آورد، ولی چـون مجروح بودند حاضر نشدند كه به سلامت باز گردند؛ و عازم میدان نبرد شدند در آن حـال عـبـاس از آنـان دفـاع مـی كـرد تـا آنـكـه در یك جا كشته شدند. آن حضرت نیز بازگشت و جز آنان را به آگاهی امام حسین (ع) رساند. [11] .

آن حضرت ملقب به سقّا [12] و پرچمدار امام حسین (ع) بود. [13] .

امـام حـسین (ع) نسبت به برادرش محبت خاص و فراوان داشت، تا آنجا كه وقتی او را صدا می زد می فرمود: ای عباس، جانم به فدایت!

طـبـری نـقـل مـی كـنـد كه چون عمر سعد روز پنج شنبه، نهم محرم، پس از نماز عصر با سـپـاهـش بـه اردوگـاه امـام حـسـیـن (ع) حـمـله كـرد، امـام (ع) بـه بـرادرش ابـوالفضل گفت: برادر جان،


عباس ـ جان برادر به فدایت ـ سوار شو و با آنان دیدار كـن و بـگو كه چه كار دارید و مقصودشان چیست؟ و برای چه كاری آمده اند. [14] .

ابـوالفـضـل (ع) در هـمـه آزمایشهای دشوار الهی پیروز شد تا آنكه به شهادت رسید. لیـكـن بـرتـریـن و درخـشـان تـریـن ایـن آزمـون هـا در روز دهـم مـحـرم و پـس از كـشـتـه شـدن یـاران امـام (ع) از اهـل بـیـت و اصـحـاب بـزرگـوار آن حـضـرت بـود. در ایـن هـنـگـام ابـوالفضل كه سینه اش از باقی ماندن در سرای فانی و زندگی خسته كننده تنگ شده بود، نزد امام حسین (ع) آمد و اجازه میدان گرفت. حضرت فرمود: چنانچه آهنگ میدان داری، برای ما آب بیاور. [15] .

او مشك را گرفت و با حمله به قلب سپاه چند هزار نفری دشمن، آنان را از فرات كنار زد. آنگاه مشك ها را پر كرد و در حالی كه قلبش چونان آتش می گداخت كفی آب را برداشت تا بنوشد؛ اما چون تشنگی حسین (ع) و همراهانش را به یاد آورد، آب را ریخت و فرمود:

ای نفس پس از حسین بر تو ننگ باد تو نباید پس از او زنده باشی.

اینك حسین در آستانه مردن است؛ تو آب گوارا می نوشی؟

به خدا سوگند كه این شیوه دینداری من نیست. [16] .

چون ابوالفضل بدون دست بر زمین افتاد، با صدای بلند فریاد زد: برادر، مرا دریاب. ابـا عـبـداللّه هـمـانند باز بر بالینش آمد و دید كه دست چپ و راست او قطع شده اسـت؛ پـیشانیش شكسته و چشم او به سبب تیر شكافته شده و زخمی و مجروح گشته است. حضرت با قد خمیده بر بالین برادر نشست و گریست تا آنكه روح از تن عباس جدا گشت، سـپـس امـام (ع) بـه دشمن حمله كرد و آنان را از راست و چپ می زد و آنان چونان بزی كه گرگ در پی اش باشد، در برابر آن حضرت می گریختند! امام (ع) می فرمود: كجا می گـریـزیـد شـمـا برادرم را كشته اید. كجا می گریزید؟ شما بازویم را سست كرده اید. آنگاه تنها به جایگاه خویش بازگشت. [17] .


هنگامی كه عباس (ع) كشته شد حسین (ع) فرمود: اینك كمرم شكست و راه چاره بر من بسته شد. [18] .

امام حسین (ع) عباس (ع) را در همان مكانی كه بر زمین افتاد، به جای گذاشت و مانند دیگر شهیدان به خیمه نبرد.

اسـتـاد مـقرم در این باره تفسیری نیكو دارد. او می گوید: سبب اینكه حسین (ع) عباس را در جـای خـودش گذاشت راز پنهانی بود كه گذشت روزگار آشكارش كرد؛ و آن این بود كه در جایی جدا از شهیدان دفن گردد تا خود قبر و بارگاهی جداگانه داشته باشد و مردم بـرای بـرآورده شـدن حوایجشان به زیارت وی بروند. زیارتگاه منور آن حضرت مكانی بـاشـد كـه مـردم در آنـجـا اجـتـمـاع و دسـت بـه درگـاه خـدای مـتـعـال دراز كنند. در آنجا كرامتهای خیره كننده آشكار گردد و امت اسلام منزلت والای او را در نزد خداوند بشناسند و به آن جضرت دوستی فراوان بورزند و پیوسته به زیارت وی بـیـایـنـد و حـضـرت عـبـاس حـلقـه اتـصـال مـیـان مـردم و خـدای مـتـعـال بـاشـد. ایـن بـود كـه حسین (ع) نیز همان خواست خداوند را به اجرا در آورد، كه می خـواست منزلت ظاهری ابوالفضل همانند منزلت اخروی او باشد؛ و همان شد كه حسین (ع) و خدایش می خواستند. [19] .

سلام بر سرور ما ابوالفضل العباس مادامی كه شب و روز باقی است!


[1] ر. ك: مستدركات علم رجال الحديث، ج 4، ص 35، شماره 7448.

[2] دربـاره شـخـصـيـت ارزشـمـنـد حـضـرت عـباس (ع) كـتـاب هـاي مستقل چندي نوشته شده است كه براي نمونه به موارد زير مي توان اشاره كرد:

العـبـاس بـن الامـام امـيـرالمـؤمـنـيـن، عـلي بـن ابـي طـالب، مـرحـوم سيد عبدالرزاق مقرّم؛ بطل العلقمي، مرحوم شيخ عبد الواحد مظفر.

[3] امـالي، شـيـخ صـدوق، ص 373 ـ 374، مـجلس هفتادم، حديث 10؛ نيز آن را در كـتـاب خـصـال ج 1، ص 68، بـاب دوم، حـديـث شـمـاره 101 نقل كرده است.

[4] قـامـوس الرجـال، ج 6، ص 29، شـمـاره 3903، بـه نقل از عمدة الطالب، ص 356.

[5] در بـحـار الانـوار، ج 101، ص 278، بـاب 30، ح 1، بـه جـاي الشهداء (شهيدان)، السعدا (سعادتمندان) آمده است.

[6] كامل الزيارات، ص 269 ـ 270، باب 85، حديث شماره 1.

[7] در مقاتل االطالبيين، ص 56 و تاريخ الطبري، ج 4، ص 358، زيد بن رقاد جهني آمده است.

[8] بحار الانوار، ج 45، ص 66.

[9] مقاتل الطالبيين، ص 54.

[10] همان، ص 56.

[11] ابصار العين، ص 61؛ و ر. ك: تاريخ الطبري، ج 4، ص 340.

[12] ر. ك: هـمـان، ص 62؛ مـقـاتـل الطـالبـييـن، ص 55؛ مقتل الحسين، خوارزمي، ج 1، ص 347، ج 2، ص 34.

[13] ر. ك: الاخبار الطوال، ص 256؛ الارشاد، ص 260.

[14] تاريخ الطبري، ج 4، ص 315.

[15] ر. ك: ابصار العين، ص 62.

[16] ر.ك: مقتل الحسين (ع)، مقرم، ص 268.

[17] ر. ك: ابصار العين، ص 62 ـ 63.

[18] ر.ك: بـحـار الانـوار، ج 45، ص 42، مقتل الحسين، خوارزمي، ج 2، ص 34.

[19] مقتل الحسين، مقرم، ص 270.